وبلاگ شخصی محمد ظهراوی
- من صارع الحقّ صرعه / (هر که با حق در افتاد بر افتاد)
- المعیدی تسمع به خیر من أن تراه / (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
- المحنه إذا شاعت سهلت / (مرگ به انبوه، جشن باشد)
- لکلّ فرعون موسی / (دست بالای دست بسیار است)
- لکلّ مقام مقال / (هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد)
- ماحکّ جلدی مثل ظفری / (کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
- ماهکذا تورد یا سعد الإبل / (اینراهش نیست)(این ره که تو میروی به ترکستان است)
- الکلام یجرّ الکلام / (حرف حرف میآورد)
- کلم اللسان أنکی من کلم السنان / (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
- کالمستجیر من الرّمضاء بالنّار / (از چاله به چاه افتادن) (از بیم مار در دهان اژدها رفتن)
- کلّ رأس به صداع / (هر سری دردی دارد)
- کلّ شاه تناط برجلیها / (هر کس را در قبر خود میگذارند)
- لا تؤخر عمل الیوم إلی غدٍ / (کار امروز را به فردا میفکن)
- لا یؤخذ المرء بذنب أخیه / (گناه دیگری را بر تو نخواهند نوشت)
- لکلّ جدید لذّه / (نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار)
- لکلّ صارم نبوه / (انسان جایزالخطا است)
- لا یلدغ المرء من جحر مرّتین / (آدم یک بار پایش در چاله میرود)
- علی نفسها جنت براقش / (خودم کردم که لعنت بر خودم باد)
- عند الشدائد تعرف الإخوان / (دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)
- غاب القطّ إلعب یا فار / (حال میدان برایت خالی شده هر چه میخواهی بکن)
- فعل المرء یدلّ علی أصله / (از کوزه همان برود تراود که در اوست)
- فوق کلّ ذی علم علیم / (دست بالای دست بسیار است)
- کالشمس فی رابعه النهار / (مثل روز روشن)
- کلام اللیل یمحوه النهار / (کنایه بر کسی که به قول خود عمل نمیکند)
- قاب قوسین أو أدنی / (کنایه از بسیار نزدیک بودن)
- الصبر مفتاح الفرج / (گر صبر کنی زغوره حلوا سازی)
- الطیور علی أشکالها تقع / (کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز)
- عاد بخفّی حنین ـ عاد صفر الیدین / (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
- عصفور فی الید خیر من عشره علی الشجره / (سرکه نقد به زحلوای نسیه)
- ربّ سکوت أبلغ من کلام / (چه بسا سکوتی که از سخن گفتن شیواتر است)
- السکوت أخو الرّضا / (سکوت علامت رضاست)
- سبق السیف العذل / (دیگر کار از کار گذشت)
- زاد الطّین بلّه / (خواست ابرویش را درست کند زد چشمش را کور کرد)
- رحم الله إمریء عمل عملاً صالحاً فأتقنه / (کار نیکو کردن از پر کردن است)
- حبه حبه تصبح قبه / (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
- الحسود لا یسود / (حسود هرگز نیاسود)
- الحقّ مرّ / (حرف حق تلخ است)
- خیر الأمور أوسطها / (اندازه نگهدار که اندازه نکوست)
- خیر البرّ عاجله / (در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
- خیر الناس من ینفع الناس / (بهترین مردم کسی است که به مردم نفعی برساند)
- خیر الکلام ما قلّ و دلّ / (کم گوی و گزیده گوی چون درّ تا جهان زاندک شود پر)
- خالف تعرف / (مخالفت کن و مشهور شو)
- أین الثری و أین الثریّا / (این کجا و آن کجا) (تفاوت از زمین تا آسمان است)
- بات یشوی القراح / (آه ندارد که با ناله سودا کند)
- بلغ السّکین العظم / (کارد به استخوان رسید) (کاسة صبرش لبریز شد)
- بیضه الیوم خیر من دجاجه الغد / (سرکه نقد به زحلوای نسیه است)
ادامه دارد...
نوشته شده در چهارشنبه 94/12/12ساعت
7:23 عصر توسط محمد ظهراوی
نظرات ( ) |