سفارش تبلیغ
صبا ویژن











وبلاگ شخصی محمد ظهراوی

 

پاسخ به سخنی نادرست و توهین آمیز:

فرد یا افرادی به منظور ایجاد دشمنی میان مردم و پاشیدن بذر نفاق قومی و ملیتی در فضای مجازی مطلبی نوشته اند که اعراب به ما آموختند که به غذا غذا بگوییم در حالی که غذا ادرار شتر است. اینان با این کارشان به همه مردم ایران توهین کرده اند و شوربخانه برخی هم این سخن را باور کرده اند.

ساده ترین پاسخ این است که خود واژه "غذاء" را عرب هم به کار می برد و کلمات (غذاء ، طعام و أکل) هر سه به معنای خوراک هستند. یعنی کلمه غذا هم در فارسی و هم در عربی به کار می رود و واژگان تغذیه و مغذّی و أغذیة و... همه از غذاء گرفته شده اند. خود عرب هم به غذا غذا می گوید. این نشان دهنده بی سوادی این افراد است که پیداست فقط قصدشان دشمنی میان مردمان است. کاری که هیچ دانایی نمی پسندد و هیچ گاه مردمان از آن سودی نبرده اند.

متاسفانه این پیام به سرعت در حال انتشار است و خیلی ها باور کرده اند.

ساده باوران اگر دست کم در اینترنت و یا کتابها و مجلات عربی می گشتند می دیدند که کلمه غذا را خود عرب هم به کار می برد.

نخست باید بدانیم کلمه : "غَذا"در اصل عربی به صورت غِذاء تلفظ می شود ولی ما در فارسی به فتح حرف اوّل تلفظ می کنیم و البته ذال را نیز زاء می گوییم یعنی غَذا می نویسیم و غَزا تلفّظ می کنیم که شبیه غَزا به معنی جنگ می شود.

آیا درست است که بگوییم غذا به معنای جنگ است و غذا می خوریم یعنی جنگ تناول می کنیم؟!

 اما کلمه "غَذا" در عربی کهن نه عربی امروزی به معنای بَولُ الجَمَل یعنی ادرار شتر است. ولی غذایی که ما فارسی زبانان می گوییم هرچند در نوشتار دقیقاً همان غذا به معنای ادرار شتر است؛ ولی ما به گونه دیگر تلفظ می کنیم. ما qazaa  تلفظ می کنیم و بول الجمل ghadhaa است. اصولاً در عربی و در هر زبان دیگر واژگان منسوخ بسیارند.

این فرد یا گروه مغرض اگر می دانستند که شَفا نیز معنای مرگ دارد حتماً می گفتند که عرب ها به ما آموختند که به جای (خدا بهبودی دهد.) بگوییم (خدا شفا دهد.)

به همین مناسبت درباره شفا نیز مطلب زیر را بخوانید تا درباره غذا نیز توجیه شوید:

شفا:

«شَفا» در فرهنگ لغت عربی یعنی «جان کندن» و به واپسین لحظات آدمی گفته می­شود. آن «شِفاء» است که به معنای «بهبودی و تندرستی» است؛ ما در فارسی واژه­هایی مانند «شِفاء، زهراء، حُمَیراء، شَهلاء، ابتداء و صحراء» را بدون همزه پایانی می­نویسیم؛ پس «شِفاء» را «شِفا» بنویسیم نه اینکه «شَفا» هم بخوانیم؛ زیرا معنا دگرگون می­شود. امّا این اشتباه از کجا ریشه گرفته است. ریشه این اشتباه این جمله است:

«یا مَن اسمُهُ دَواء و ذِکْرُهُ شِفاء.» در این دُعا دو واژه «دَواء» و «شِفاء» را «دَواء» و «شَفاء» خوانده­اند؛ زیرا کنار هم آمده­اند. «گرسنه و تشنه» را «گشنه و تشنه» و «سردا و گرما» را «سرما و گرما» گفته­اند؛ زیرا کنار هم آمده اند و یکی از دیگری تأثیر گرفته است.

سرما ریشه ندارد؛ زیرا ریشه سرما «سرد» است نه «سَرم» و نیز «گشنه و تشنه» که «گرسنه» یا «گُسنه» چون در کنار  «تشنه» آمده است به «گشنه» تبدیل شده است.

بنابراین:

ادعای این افراد مغرض هیچ سند تاریخی ندارد. متاسفانه در فضای مجازی مطالب بسیاری گفته و نوشته می شود که این از آسیب های این فناوری است. زیرا افرادی که مطالعه ندارند سریع باور می کنند.

واژه هایی وجود دارند که به تاریخ سپرده شده اند و امروزه کاربردی ندارند و تنها در متون کهن می توان آن ها را دید. پس اینکه برخی می گویند "غَذا" یعنی ادرار شتر سخنی کاملاً نادرست است. ما غِذاء را در فارسی غَذا خوانده ایم و از این دخل و تصرف ها در واژه های دارای ریشه عربی بسیار است؛ مثلاً "شَجاعة" را ما شُجاعت تلفظ می کنیم. "مستخدَم" به فتح دال را مستخدِم به کسر دال می گوییم؛ حال آنکه مستخدِم یعنی استخدام کننده؛ "عنتر" جوانمرد است ولی در فارسی بوزینه شده و حتی آن را اَنتَر می نویسیم. "جَنوب" را جُنوب می گوییم حال آنکه جَنوب است و کلمه جُنوب جمع جَنْب است به معنای پهلوها. "تسلیة" در عربی سرگرمی و شادی است حال آنکه در فارسی معنی دیگر می دهد. "حقیر" در عربی به معنای خوار و فرومایه است حال آنکه در فارسی برای فروتنی به کار می رود؛ اما در عربی دشنام است. مار "افعی" می گوییم؛ حال آنکه در عربی افعا خوانده می شود اما افعی می نویسند. زمانی ناجی غریق می گفتند که ناجی یعنی نجات یافته. البته حالا نجات غریق می می گویند که باید مُنجی غریق بگویند و یا مأمور نجات غریق. اما به هر حال این دست بردنها طبیعی است و منحصر به فارسی نیست. در عربی نیز اینگونه است:

 "دولاب" ما را گرفته اند و دولاب الهواء به معنی چرخ و فلک به کار می برند.

"کندک " یا کنده ما را  از زبان فارسی وارد زبان عربی کرده اند و خندق تلفظ کرده اند اما امروزه خندق را به سنگر می گویند.

صدها مثال دیگر در این زمینه وجود دارد که علاقه مندان را دعوت می کنم کتاب استاد خسرو فرشید "ورد به نام عربی در فارسی" را بخوانند تا در این باره آگاهی کامل به دست آورند.

در ادامه مطلب از فرهنگهای عربی راجع به این واژه نیز اطلاعاتی در اختیار شما قرار می دهم .کـ (القاموس المحیط)

الغِذاءُ، کَکِساءٍ: ما به نَماءُ الجِسْمِ وقِوامُهُ.

و الغَذَا: بَوْلُ الجَمَلِ.

غذا (لسان العرب)

الغِذاءُ: ما یُتَغَذّى به.

این شخص همچنین گفته است اینکه "شاهنامه آخرش خوش است" چون ایرانیان در پایان شاهنامه شکست خورده اند لذا خواسته اند که ایرانی کوچک شود. حال اینکه این طور نیست. هنگامی که شاهنامه خوانها شاهنامه را کامل می خوانده اند در پایان جشنی می گرفته اند و خوشی می کردند.

در شاهنامه فردوسی تاریخ روز و پایان سرودن شاهنامه روز آسمان از ماه بهمن سال 389 آمده است یعنی 27 بهمن ماه 389 یزدگردی برابر با محرم 400 هجری قمری که در پایان شاهنامه نیز بدان اشاره شده است:

چو شد آخر این داستان بزرگ            سخن های  آن خسروان  سِتُرگ

اگر  سال   نیز  آرزو  آمدست            نهم سال و هشتاد با سیصدست

مه  بهمن  و  آسمان  روز بود            که  کِلکم  بدین نامه پیروز بود

لذا این حرف این شخص مغرض نیز کاملا نادرست است.

من ایرانی نیستم:

چون عربها به من آموختند که به جای گفتن واق واق سگ بگویم "پارس" که نام وطنمان است.

واژه "پارس"  به معنی صدای سگ درست نیست. تلفظ درست این واژه به معنی صدای سگ " پاس " است که به نادرستی پارس آمده و جا افتاده است. وظیفه سگ پاسداری و پاسبانی است و پاس کار اوست.

سگ پاس می کند یعنی با صدایش دارد پاسبانی می کند. امروزه کردها (مثلاً کردهای فهلوی یا فَیلی) درست تلفظ می کنند و پارس نمی گویند. اَو سَگَه فرَه پاس اَکا . یعنی آن سگ خیلی پاس می کند.

زبان کردی همانندیهای بسیار زیادی به پهلوی باستان دارد .

حتی واق واق و عوعو را ما اشتباه می نویسیم. عوعو با عین درست نیست. مگر کلمه ای عربی است که با عین می نویسیم و واق واق نیز به صورت واغ واغ درست است. چون قاف در عربی و ترکی است و کلمات فارسی اصیل با قاف نیستند. به زبان دیگر هر چه کلمه دارای قاف در فارسی است یا عربی است مانند قاسم ، مقسم ، تقسیم ، منقسم مقسوم علیه ، قسمة  و یا ترکی و مغولی است. مانند دوقلو، چاقو ، آقا ، قالپاق ، قاراشمیش ، قره قروت . البته قوری روسی است و کلمات فارسی قهرمان و قند و قباد نیز در اصل کهرمان و کواذ و کند بوده اند که تحت تأثیر عربی با قاف نوشته شده اند و در اصطلاح معرّب هستند.

و باز هم نوشته اند: من ایرانی نیستم

چون عربها به من آموختند برای شمارش خودمان بجای تن از " نفر" استفاده کنیم که واحد شمارش حیوانات (شتر) است.

این افراد بی سواد نمی دانند که کلمه " نفر" را خود عرب هم به کار می برد. اگر این حرف درست است پس چرا خودشان هم استفاده می کنند.

(adel-ashkboos.mihanblog.com)


نوشته شده در پنج شنبه 95/2/9ساعت 3:6 عصر توسط محمد ظهراوی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak